هاني پر حرف

هاني عزيزم و دوستان خوب ني ني پيجي سلام

امروز ني ني رفته تو هفته 30 بارداري و هاني عزيزم كه نميذاره مامان بيچاره استراحتي داشته باشه ديروز كه ساعت 5:30 از خونه مامان بزرگ بعد از كار كه 5 رسيده بوديم خونه بابا سعيد فقط يه ربع اين جوجه گذاشت استراحت كنم و بعد بايد ميبردمش پارك اونجا هم كه هرچي دستور داد براش گرفتم و هرچي هم كه خواست سوار شد وقتي سوار چرخ و فلك شده بود از هيجان دائم بلند ميگفت واااو خيلي جالب بود.

همه متصدي هاي پارك هم عاشق اين فصقلي اند اوه راستي هاني خيلي بدش مياد بش بگند كوچولو اگر توي حرفا يكدفه اين اشتباه صورت بگيره و كسي بگه مثلا شما كه هنوز كوچيكي و نمي توني اين كار رو انجام بدي كلي ناراحت ميشه و ميگه مامان اين به من ميگه كوچولو مامان چرا به من ميگه كوچيكم و هاني عزيز هم خيلي خيلي زياد حرف ميزنه و دايم چرا چرا ميكنه مثلا با ماشين اسباب بازيش ديشب يه مورچه سواري رو له كرده به من ميگه مامان چرا اين مورچه داره ميميره مامان هنوز نمرده چرا هنوز نمرده چرا اين مورچه رو من دارم له ميكنم چرا مورچه نمرده اين مال يك دقيقه اشه و ديگه ببين جوجه تمام عصر كه من پيشتم چقدر حرف ميزني به هر صورت مامان برات ميميره عزيز دلم يه چيز ديگه ام هست وقتي ميريم بيرون دوست نداري راه بري همش ميدوي و تعادلت هم كمه و دقتت هم كمه ديروز روز كه داشتيم از سوپر بر ميگشتيم داشتي پشت سرت رو نگاه ميكردي مي دويدي هرچي منم داد زدم هاني جلوت رو نگاه كن نشنيدي پات گير كرد به يه در چاه و محكم خوردي زمين و هم رون پات هم دستت و هم زانوت خراشيده شد و رون پات كبودم شد كه حسابي دلم ريش كرد ولي از دستت عصباني بودم چون هزاران بار بت ميگم جلوي پات رو نگاه كن و سرت داد زدم تو تفلك من هم دردت گرفته بود و نازك نارنجي هم هستي و از دست من ناراحت بودي كه چرا سرت داد زدم خلاصه حسابي گريه كردي، بميرم برات عشق من


تاریخ : 22 مهر 1392 - 15:36 | توسط : مامان هاني | بازدید : 1295 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی